| شاعر: ایرج میرزا | تاریخ نشر: 6/4/2019 12:00 AM |
| هر وعــده کــه دادند | هر وعــده کــه دادند بــه مــا، باد هــوا بود هر نکـــته که گفـــتند، غلــط بود و ریا بود چـوپـانی این گــله بـه گـرگـــان بِـــسپردند این شــیوه و این قاعــده ها، رسم کجا بود رندان به چـــپاول سر این سـفره نــشستند اینـها همــه از غــفلت و بی حــالی ما بود خـــردند و شــکستند و دریــدند و تکــاندند هر چیز در این خــانه بــی برگ و نوا بود گفتنــد چنینیم و چنــانیم، دریـغـا...... ایــن هــا همه لالایــی خواباندن ما بود! ایکـــاش در دیـزی مــــا بـاز نمــی مــاند یا کاش که در گربه کمی شرم و حیا بود
| |
| |
|
|