| شاعر: زبیر واعظی | تاریخ نشر: 6/3/2017 12:00 AM |
| این چه عصریست كه هر روز بتر می بینم |
این چه عصریست كه هر روز بتر می بینم عالمى غرقه به خوناب جگر می بینم من ازین غایله درمانده و حیران یك سو وان طرف ملت و خاكم به خطر می بینم اوزبیك و تاجیك و پشتون و هزارۀ وطنم غرق تبعییض و تعصب به دگر می بینم اینهمه قاتل و جانى كه وطن كرده خراب مالک قصر و هم عمامه به سر می بینم تا كه این بیخردان موقف و كرسى گیرند كوشش عاقل و دانا به هدر می بینم ریش تزویر چه لازم كه گذارند تا ناف همه شان عاری ز تقوی و هنر می بینم تا كه حرف دلشان خوب رسانند به حریف چشم پر خون و تفنگ ها به كمر می بینم سرنوشت ساز شده باز بم و راکت شان خلق بى چاره ى خود، در پس در می بینم آنکه نه خورد، نه دزدید، نه كشت و نه گ رفت این زمان بین! همه محتاج به خر می بینم گر چنین است روان كشتی به دریای زمان! همه را غرقه به گرداب خطر می بینم: "ابلهان را همه شربت ز گلاب و قند است قوت دانا، همه از خون جگر می بینم" "واعظى" مردم ما سخت زمین گیر شده كاین فضا را همه تسخیر بشر می بینم " حافظ " آن پیر خردمند چه خوش فرموده " طوق زرین همه در گردن خر می بینم "
| |
| |
|
|