با سلام مجدد به همه،
رابطه بین سیاست و حقیقت اغلبا پیچیده و چند وجهی است. در عین حالیکه سیاست اغلب با پیگیری قدرت و ادعای منافع مرتبط است، حقیقت به عنوان یک ارزش مهم تلقی می گردد، که هم در یک دیسکورس اجتماعی و هم در بحث های سیاسی در شکل گیری افکار عمومی یک نقشی را دارا بوده می تواند!
به نظر من، حقیقت را میتوان به عنوان هدف یک عمل سیاسی الزام به صداقت پنداشت:
یعنی: سیاستمداران نه تنها اینکه موظف به گفتن حقیقت هستند، بلکه باید به دنبال حقیقت باشند و آن را ترویج نیز کنند!
اگر چه، متاسفانه، دروغ و دروغگفتن به حیث یک ابزار سیاسی، به عنوان وسیلهٔ برای دستیابی به اهداف سیاسی، گهگاهی از جانب برخی ها استفاده می شود، که نباید شود؛ اما با آنهم حقیقت به عنوان یک ارزش، به عنوان یک ارزش مهم، که در بحث های اجتماعی و سیاسی و شکلگیری افکار عمومی نقش مهمی را ایفا می کند، بلخصوص سیاستمداران را نه تنها موظف به گفتن حقیقت می پندارد، بلکه تقاضای است، که باید دنبال حقیقت باشند و آن را ترویج نیز کنند!
حقیقت مبنای مهمی برای تصمیم گیری هم است، زیرا به درک مشکل و شناسائی بهترین راه های حل کمک می تواند؛ در ضمن، حقیقت می تواند ابزاری موثر برای اقناع نیز باشد، زیرا می تواند مردم را به درستی موضع خود متقاعد کند؛ حقیقت می تواند به عنوان محافظی در برابر سو استفاده، در جهت جلوگیری از سو استفادهٔ کمک کند.
محو شدن سرحد بین واقعیت و دروغ، جستجوی حقیقت در سیاست را پیچیده می کند!
با این هم، حقیقت یابی در سیاست، دفاع از حقیقت و حمایت از "فرهنگ صداقت" را ضروری می سازد!
و من الله التوفیق
با تقدیم احترامات فائقه
حسیب الله