وطنداری، که خود را "هزارزبیک تاجیاشتون" مینامد
متأسفم، که باز وقتم را به خاطر انسانی ضایع میکنم، که ذره ای از تأریخ و ادب و سیاست و اجتماع و حتی جغرافیای منطقه اطلاع ندارد.
او نمیداند، که در اسناد تأریخی، "ایران" به کدام منطقه اطلاق میشده است؛
ــ اگر میدانست، که در اسناد تأریخی، نام "ایران" به سرزمینهائی اطلاق میشده است، که در زیر "دریای آمو" و یا "جیحون" قرار داشتند؛ دقیقاً در مقابل "توران"، که به مناطق بالای این دریا تعلق میگرفتند
ــ اگر او "شاهنامۀ فردوسی" را خوانده میبود، میدانست، که "ایران فردوسی" سرزمینی بود، که "کابل و زابل و بُست و قندهار و هیرمند و زرنج و سیستان و هریوا و بامیان و سمنگان و گوزگانان و غیرهم" را در بر میگرفت، نه شهرهای کشور همسایۀ غربی ما را، که امروز بناحق نام "ایران" را قاپیده است
ــ اگر او قصائد غرّای "حکیم عُنصری بلخی" و "حکیم فرخی سیستانی" و غیرهم را خوانده میبود، میدانست، که نام "ایران" فقط در شأن خطه ای صدق میکند، که امروز به نام "افغانستان" یاد میگردد.؛ بلی او "محمود غزنوی" را "شاه ایران" و "خسرو ایران" میخواند!!!
ــ اگر او کتاب "افغانستان در شاهنامه" اثر مغتنم "استاد احمد علی کهزاد" را مطالعه کرده میبود
ــ اگر او کتاب ضخیم و قطور "افغانستان امروزی در شاهنامۀ فردوسی"، اثر محترم "سید علی جاوید" را از نظر گذشتانده میبود
ــ اگر او میدانست، که در زمان خلافت "حضرت عمر"، سپاه اسلام به سرکردگی "سعد بن وقاص" لشکر عریض و طویل و با نام و نشان ساسانی را در "قادسیه" ــ عراق امروزی ــ تار و مار کرد و سرلشکرش، "رستم فرخزاد" را در میدان جنگ بکشت
ــ و اگر میدانست، که بعد ازین شکست فاحش، امپراتوری ساسانی فارس از هم پاشید، و سرزمین "فارس" برای "نُه قرن مکمل" ــ بلی؛ برای نه قرن مکمل ــ از "صحنۀ جغرافیا" برداشته شده بود، و جهان در این نهصد سال کشوری را به نام "فارس" نمیشناخت، تا در قرن پانزدم عیسوی دوباره به دست صفویان از نو احداث گردید
ــ اگر او میدانست، که این سرزمین توته توته در مدت نه قرن مکمل "تمامیت ارضی" نداشت و قسمتهای مختلفش زیر تسلط اعراب و شاهان سامانی و غزنوی و سلجوقی و حکمرانان محلی و غیرهم به سر میبردند
ــ اگر او مقالۀ جالب "پروفیسر مشهور ایرانی" به نام "احسان یار شاطر" را خوانده میبود، که به صراحت تام و زاری کنان میگوید، که «کشور ما را "فارس" بنامید، نه "ایران"!!!»
ــ اگر او کتاب مشهور سه جلدی "تأریخ زبان فارسی"، اثر "داکتر پرویز ناتل خانلری" ــ استاد نامدار و زبردست "پوهنتون تهران ــ را خوانده میبود، که به صراحت تام میگوید، که زمانی "نود درصد تمام آثار فارسی" در "خراسان قدیم"؛ یعنی "افغانستان امروزی" تألیف میشد و "مردم فارس" از آنها تغذیه میکردند
ــ اگر او رسالۀ مهم "مادر زبان دری" اثر پوهاند عبدالحی حبیبی را خوانده میبود و میدانست، که اصل این زبان همانا "طخاری" یا "تخاری" بود، که در حدود دو هزار سال پیش در شمال افغانستان نشو و نمو کرد؛ و بعد ده تا دوازده قرن بعدتر به کشور توته توته و پرچه پرچۀ "فارس" رسید
ــ اگر او میدانست، که "زبان دری" پیش از تسلط اعراب به "رسم الخط یونانی" نوشته میشد
ــ و اگر او "رساله ای در سخن" اثر جاودان مرحوم "پوهاند سید خلیل الله هاشیمان" را خواند میبود، میدانست، که همین "زبان دری افغانستان" بود، که با هیمنه و هیبت و اُبَهَّت خود، زبانهای محلی کشور "فارس" را مغلوب خود ساخت و خود به جای آنها نشست ــ این رساله را در آرشیف "پوهاند هاشمیان" در پورتال "افغان جرمن آنلاین" میتوان مطالعه کرد!!!
ــ اگر او میدانست، که "زبان دری" در کشور همسایۀ غربی ما در طول یکصد سال اخیر چه تحولاتی و انحرافات و ابتذالات را چشیده و از حالت اصلی خود مسخ گردیده است
ــ اگر او میدانست، که مترجمین یا ترجمانان نالایق کشور همسایۀ غربی ما، به اثر ترجمه های غلط و تحت اللفظ خود، روح و روان "زبان دری" را جریحه دار ساختند و آن را بدین حال ابتر دراوردند
آری اگر او این همه حقایق و مسلمات تأریخی و ادبی را میدانست، هرگز چنین جفنگها را بر زبان نمیراند؛
ذره ای از شرم و حیاء و خجالت هم خوب است، ای وطندار بیخبر از دنیا، که با وجود این همه ناآگاهی لب به سخن تر میکنی!!!
بشرم و خود را در دریای عرق، غرق بنما و دست از سر کل ما بردار!!!