بحث اجتماعی: نواقص و اضرار "تاریخنگاری ایدئولوژیک" و ""تاریخنگاری بر اساس حب و بغض" چه پیآمد های دارند؟
از آنجائیکه در این اواخر در ارتباط به "کنفلیکت در بین تاریخنگاران محترم ما" گهگاهی حتی نقد بر شیوه های "تاریخنگاری ایدئولوژیک" و نیز "تاریخنگاری بر اساس حب و بغض" نا دیده پنداشته می شود، این "کنفلیکت" گهگاهی به اصطلاح "تلاطم لفظی عظیمی" را در کنار دارد، که جهت تقلیل این کنفلیکت شیوهٔ های مختلف "نقد پذیری" پیشنهاد و توصیه می گردد!
به نظر من، جهت روشنی در این بحث، نخست باید توجهٔ خود را به موضوعات اضرار و آسیب های "تاریخنگاری ایدئولوژیک" و "تاریخنگاری بر اساس حب و بغض" معطوف داریم:
بزرگترین آسیب و ضرری که از بابت "تاریخنگاری ایدیولوژیک" و "تاریخنگاری بر اساس حب و بغض" به وقوع می پیوندد، این می باشد، که، از اثر "تقابل بین واقعیت های تاریخی و تاریخنگاری ایدیولوژیک" و یا هم از اثر "تقابل بین واقعیت های تاریخی و احساسات حب و بغض" ایجاد "یک نوع آگاهی کااذب" صورت می گیرد، که در آن به اصطلاح "واقعیت های تاریخی سرچپه نشان داده" شده می توانند، که خوانندگان را "دچار آگاهی کاذب" ساخته می تواند، که یک "آسیب" محسوب می گردد.
بطور مثال: زمانیکه "تاریخنگاری ایدئولوژیک" در قبال سال های از تاریخ "افغانستان به حیث یک کشور غیر منسلک، به حیث یک منطقهٔ حایل بین توسیعه طلبی های بریتانیه و تزار روس، و یا هم در زمان دکترین سیاست خارجی برژنف (۱۹۶۸م. تا اعلان ختم آن دکترین به وسیلهٔ گربه چف) که مدت زمان آن دکترین به دکترین توسیعه طلبی برژنف نیز شهرت دارد" با استفاده از برخی وقایع همان دوره ها چیزی می نویسد، برای توجیه، جهت پنهان سازی، با وجود آنکه شیوه و طرز "تاریخنگاری ایدئولوژیک" در اولویت اظهارات در بخش "تاریخنگاری" قرار میدارد و جانبدارانه به نفع "توسیعه طلبی" بطور مثال تزار و یا بعدا شوروی، از "تاریخ" روایت ارائه میدهد، در حین حالیکه از اعمال و کردار "یک رقیب توسیعه طلبی با و ضاحت فراوان یاد آوری صورت می گیرد، بر وقایعی که با توسیعه طلبی یکی از رقبای توسیعه طلبی مرتبط است، تاکید و تاکیدات صورت می گیرد، اما در حین حال در مقابل اعمال توسیعه طلبانهٔ رقیب وی، خموشی تمام صورت می گیرد و یا با اندک اشاره به آن اکتفا ورزیده و در مقابل بقیه اعمال توسیعه طلبانهٔ وی خموشی اختیار ورزیده می شود، که چنین شیوهٔ "تاریخنگاری ناقص"، بدون شک که "آگاهی ناقص" و حتی "آگاهی کاذب" ایجاد می کند. زیرا مضمون و شکل "تاریخنگاری" در همچو موردی، به یک "تاریخنگاری ایدیولوژیک" تنرکز دارد. یعنی واقیع تاریخی را از یک دریچهای خاص (آنهم از دریچهٔ خاص تاریخنگاری ایدیولوژیک" تفسیر کرده و جنبههای مهم یک تاریخنگاری علمی را نادیده میگیرد تا یک روایت منسجم و متناسب با اهداف "تاریخنگاری ایدئولوژیک" بسازد. در نتیجه، این نوع تاریخنگاری بهجای توصیف عینی گذشته، به دنبال شکلدهی به تقویت باورهای سیاسی "تاریخنگاری ایدیولوژیگ" است.
یعنی: تاریخنگاران ایدئولوژیک عمدتاً برخی از وقایع تاریخی و اسناد را به گونهای انتخاب میکنند که با ایدئولوژی مورد نظرشان سازگار باشند و از ارائه شواهدی که با آن در تناقض است، خودداری میکنند این رویکرد ذاتاً جانبدارانه است و به جای بیطرفی، به دنبال ترویج یک دیدگاه خاص است.
به عبارت دیگر، "تاریخنگاری ایدیولوژیک" غالباً افراد یا گروههایی را به عنوان قهرمانان ایدئولوژیک و دیگران را به عنوان دشمن معرفی میکند. همچنان با استفاده از روایتهای سادهسازی شده، برای اثبات ایدئولوژی، اغلب تاریخ را به شکلی سادهسازی شده روایت میکند و پیچیدگیهای واقعی وقایع را نادیده میگیرد.
در مضمون و محتوی "تاریخنگاری ایدیولوژیک" اغلب ادعا های صورت می گیرد، که تاریخ مسیر از پیش تعیینشدهای دارد که به سمت "پیروزی ایدئولوژی" خاصی در حرکت است و این پیروزی اجتنابناپذیر است.
موضوع هدف گرائی در "تاریخنگاری ایدیولوژیک" به قسمی است، که برخی از وقایع تاریخی به حیث وقایع گذشته اغلب بر اساس هدفی که در زمان حال دنبال میشود، تفسیر میشوند، نه آنگونه که در زمان وقوع رخ داده است
یکی از مشخصات دیگر "تاریخنگاری ایدیولوژیک" این است، که اهمیت "ما" در برابر "دیگری" را به تصویر می کشد، آنتم به شکلی که تاریخ غالباً از منظر تقابل میان گروه خودی (نماینده خیر و حقیقت) و گروه مخالف (نماینده شر و انحراف) روایت میشود
آخرین مشخصهٔ از "تاریخنگاری ایدرولوژیک" را که در اینجا میخواهم درج قلم نمایم، این است، که، "تاریخنگاری ایدیولوژیک"از تاریخ برای توجیهٔ "مشروعیت یک نظام سیاسی خودش" البه بر اساس همان "ایدزولژی دلخواهٔ خودش"، استفاده میکند و آن را ریشه در گذشته و پروسهٔ تاریخی نشان می دهد.
نوت: امید وارم سطور بالا در موضوع اندکی روشنی انداخته توانسته باشد.
کم من و کرم شما
با تقدیم احترامات فائقه
حسیب الله