تاریخ امروز:

نظرات نشر شده

اجازه ها را اداره نماییداجازه ها را اداره نمایید

تاریخ

2023-12-11T23:00:00Z

اسم

الله محمد

محل سکونت

آلمان

تبصره

​دوستان گرامی!

با عرض سلام.

مقالهء "ژان پل سارت و اشاره ای به فلسف ۀ وی!" اثر محترم بارز صاحب از مطالعه بنده گذشت:

1-"  وی با حذف واجب الوجود و پدیدار شناسی خود از موجودات و انسان، وجود هرگونه جبر و ضرورتی که آزاد ی انسان را محدود کند را نفی میکند. "

به نظر بنده درک محترم مرحوم سارتر از پدیدهء هستی و اصل هستی یعنی عینیت و ذهنیت  ناقص بوده که چنین اظهار داشته است، زیرا  ذهنیت و عینیت در اصل یکی بوده اما در شکل با هم فرق دارند چنانچه ساختار زنده جانان به شمول انسان متفکر از عناصر طبعیت و یا هم هستی سر چشمه می گیرد یعنی شناسایی ذهنیت خود عینیت است یعنی عکس ان را با اگاهی منطقی ارایه و یا تجلی می دهد.  منشهء اصلی "واجب الوجود" هم در همین دو پدیدهء عنیت و ذهنیت نهفته است یعنی "وجود" یک پدیدهء "واجب" بوده که "موجود" از آن به "وجود" یعنی "هستی" آمده که انرا انسان با درک و تفکر عمیق توانسته به انواع مختلف در طول تاریخ بشر تفسیر نموده که هر گاه سارتر چنین تفسر نموده باشد در واقعیت خود و اصل خود را "نفی" نموده است یعنی در گفتارش نقص منطقی و درک منطقی واجب الوجود پدیدار است.

  2-"سارتر هستی انسان را مقدم بر چی ستی او می داند "

سارتر در اینجا کدام کشف جدید نه نموده است،  زیرا هر گاه چستی انسان را مقدم بر هستی وی می دانست وی را باید یک دیوانه محض تلقی می نمود.  

3-"و معتقد است که انسان موجودی است که در درون خود خالیی دارد و به دلیل همین خال به سادگی نمی تواند با خود موافق و یکی باشد. "

اینجا باید ترجمان درست ترجمه نه نموده باشد در غیر آن به این معنی است چون هستی انسان مقدم بر چستی وی است در درون خود خالیگاه دارد و با خود یکی و موافق نیست، در حالیکه این خود سارتر بوده که به همین مشکل مواجعه بوده نه تمام انسانها. دلیل اینکه یک ملیون دالر جایزه نوبل را هم رد نموده همین یکی نبودن خودش با خودش بوده و با رد یک ملیون دالر جهان هم بهتر نشد و وی به خاک مبدل گردید. 

4-"وی این خال را منشاء آگاهی و آزادی انسان می داند. |

منشاء اگاهی و آزادی  انسان تبادله ذهنیت با عینیت به صورت دو جز یک پد یده  می باشد نه خالیگاه فکری سارتر. 

5-"از نظر سارتر اگر شود گفت انسان مجبور یا محکوم است و محکومیت انسان جز به آزادی چیز دیگر نیست. "

جمله مفهوم درست داده نمی تواند و انسان نه محکوم است و نه مجبور بلکه آزاد است که هر انجا می کند انجام می دهد که تاریخ بشری از نگاه معنوی و مادی شاهد آن است. 

6-"انسان موجودی است که به خود واگذار شده است تا آزادانه از خود هرچه می خواهد بسازد. "

جمله تا حدودی با جمله 5 سارتر در تناقص واقع است، اما انسان به خود واگذار نشده بلکه خالق هستی با ارسال رسول خود خطوط اصلی زندگی اجتماعی را یعنی اخلاق را ترسیم نموده که مشکل اساسی تطبیق این اصول بوده و است و خواهد بود. 

7-"دا یره ای آزادی در اندیشۀ سارتر تا بدان پایه وسیع است که با آگاهی یکی میشود. "

اگاهی از چی؟ اگاهی  از اصل هستی ، که در این صورت به خود شناسی انجامیده قطره در بحر غرق گردیده بحر می گردد  که در نتیجه به وحی انجامیده است به اشکال مختلف. 

8-"تنها بعد غریزه ا ی انسان است که از نظر سارتر گاهی آزادی انسان را به خطر می اندازد،"

در صورتیکه "غریزه" باشد موضوع "خطر" را طرح نمودن غیر منطقی است ، مخصوصاص استعمال کلمه "کاهی" تناقضات فکری نویسنده را  اشکار  می نماید .

9-"سارتر معتقد است باید با نگاه دیگری که می کوشد من را به شئی تبدیل کرده و آزادی من را محدود میکند، مبارزه کرد و آن را پذیرفت."

علت فوت سارتر هم جمله بالای وی باید بوده باش ، فلهذا لازم به تبصره و صرف وقت را ندارد. 

10"از نظر سارتر پذیرش جبر به دلیل فرار از سهمگینی مسئولیت و در ماندگی انسان است."

انسان که تولد می گردد و یا هم هر زنده جان دیگر مجیور به زندگی است. این است جبر زندگی چی خوب و چی بد و جبر مرگ هم در اینجا تطابقت با جبر تولد دارد. 

11-"انسان به خودش رها شده تا آزادانه چیستی خود را دریافته و شکل دهد."

بسیار خوب چنانچه در طول تاریخ بشر چنین هم نموده است. 

12-"این دیدگاه فلسفی ژان پل سارت برخالف نظر آنهایی است که معتقدند، دین فطرت و سرشت انسان بوده و یا انسان فطرتاً دینی است. "

در صورتیکه سارتر در جملهء یازدهم خود بگوید چستی خود را پیدا نماید و این انسان چستی خود را در طول تاریخ در فطرت اصلی خود یعنی تطابقت ذهنیت و عینیت درک یعنی موقعیت خود را در دریای هستی درک و انرا با قواعد مختلف در ادیان مختلف غرض رهنمایی اخلاقی و اجتماعی خود قبول نماید، پس در این صورت به ثبوت می رسد که فکر سارتر هم با ارایه جمله داوازدهم وی نقص داشته و درک درست هستی وی را گنس و گول نموده که با این گنس و گول بودن خود تمام پاریس را به گودال گنگسیت فکری غرق نموده است.   

13-"در پاسخ شان باید گفت: اگر چنین بود، هیچگاه نمی باید انسان ترک دین می نمود و یا دین اش را عوض می کرد. "

  "ترک" نمودن و یا "عوض" نمودن دین دو موضوع جداگانه از اصل هستی انسان می باشد. هستی در اصل خود یک موجود" مقدس است یعنی پاک و زیبا و قابل پرستش . انسان هنوز به تکامل اصلی خود نرسیده است که مشغول ترک و عوض نمودن است .

14-"از نظر سارتر و بسی فیلسوفان فطرت انسان »آزادی « است"

فطرت انسان را با مفاهیم آزادی، دین و غیره تعریف نموده اشتباه است، زیرا اصل فطرت انسان همان فطرت هستی است یعنی حرکت و زندگی اینکه این حرکت و زندگی چی جهت دارد و یا انرا به خود می گیرد در اصل هستی جزی تریت اثری ندارد و نخواهد هم داشت چی ازاد و غیر ازاد و غیره و غیره. 

15-"و تاریخ بشر نشان داده است که انسان هر قدر از عقب ماندگی و جهل، به سوی تحول و ترقی رفته و آگاهی کسب کرده همزمان دوری از دین گزیده و هرچه بیشتر احساس نیاز به آزادی نموده است."

مشکل اساسی جوامع امروزی بشر هم همین است که تاریخ انکشاف اصلی خود را از بدنه فکری خود جدا نموده و یا می می نماید که به چنین حال و روز گرفتار است که است. هرگاه چنین نمی بود جنگ دوم جهانی با این خانمانسوزی، بمب اتم جاپان و سوختن ویتنام و افغانستان و غیره و غیره مانند خرابی محیط زیست در هوا و زمین و ابحار بنام ترقی و انکشاف به حالت امروزی نمی بود که پتدشاه انگلستان و سر منشی سازمان ملل متحد در وبی در کنفرانس محیط زیست ایت انکشاف و ترقی را لعنت نمی کردند و چارلس نی گفن که:

"زمین به ما تعلق ندارد بلکه ما به زمین تحلق دارم" یعنی نباید بنام ترقی و انکشاف روده های زمین را بکشیم. 

 در محفلی که احباب چون و چرا فروشند

مگشا زبان که شاید آنجا حیا نباشد


بیدل  


کشور

http://www.arianafghanistan.com/FotoGallary/CountryIcons/DE.png
ساخته شده در 03.01.2024 18:56 توسط 1073741823
آخرین اصلاح در 03.01.2024 18:56 توسط 1073741823