تاریخ امروز:

نظرات نشر شده

اجازه ها را اداره نماییداجازه ها را اداره نمایید

تاریخ

2023-12-13T23:00:00Z

اسم

الله محمد

محل سکونت

آلمان

تبصره

دوستان گرامی!

 با عرض ادب.

 جناب محترم عبدالباری جهانی با کما ل تاسف روشنی در زمینه اظهار تفکر شان که  "  قدرت و استبداد دو جزء  لا ینفک   یکدیګر هستند." نیانداختند و بنده را مجبور به نوشتن این چند سطر نمودند. با چنین اظهارات نا درست خود خود اقای جهانی درس غلط به کسانی مخصوصاٌ جوانان می دهد.  

 آغای جهانی در مقاله اخیر خود می نویسند که:"  در اخیر باید با ادب و احترام تمام اضافه نمایم که هیچ ملتی را، به استثنای افغانستان، سراغ ندارم که قهرمانان استقلال  و مدافعین خاک و ناموس کشور و ناجی های وطن خود را جاسوس بیګانه خوانده باشند. "

در حالیکه بنده هم هیچ انسانی را سراغ ندارم به استثای محترم جهانی که فرهنگ  خود را با یک سلسله مقالات در اثر عدم درک درست ان مانند   "  قدرت و استبداد دو جزء  لا ینفک   یکدیګر هستند." ، به باد انتقاد بی جای بگیرد زیرا انرا درست نتوانسته درک نماید. بنده یکی از چندین تبصره هایم را که چندین سال قبل در ارتباط سلسله مقالات وی نوشته ام اینجا دو باره به نشر می سپارم:

" دوستان عالیقدر!

 بعد از عرض سلام مقالات محترم عبدالباری جهانی در ارتباط تصوف و اسلام که در صحفهء انترنتی افغان جرمن به نشر میرسد از مطالعه بنده می گذرد که چندی قبل در ارتباط یکی از این مقالات که در زیر آدرس انرا تحریر میدارم یک تبصره نوشتم  که متاسفانه به نشر نرسید که کنون انرا به صحفه انترنت آریانا افغانستان ارسال میدارم که امید است به نشر برسد:

http://www.afghangerman.net/upload/Tahlilha_PDF/Jahani_b_tasawuf_au_isla

m11.pd

 در مقالهء بالایی  "تصوف او اسلام" در قسمت "تصوف په عقایدو کې" جهانی صاحب  می نویسند:" مولانا له دې لیکني څخه څشي جوړوي؟ پرته له دې چې ځان له منصور سره د اناالحق او خدایی په دعوه کي شریک کړي بل څه نه ورڅخه جوړیږي. البته مولانا په خپلو شعرونو کي هم په غزل او هم په مثنوي کي پخپله هم دا دعوه کړې ده. ...او که سړی د مولانا دا لیکنه جدي ونیسي نو هغه د قرآن شریف د هر آیة په اساس مطلق کافر دی.  ... په اصل کي بنده ګي او د خالق ارادې ته تسلیمېدل د ټول اسالمیت اساس دی. مولانا، له خپل ټول علمیت سره، سرجپه منطق وایي او د منصور د اناالحق ناره نه یوازي د یوه عاجز بنده سرکښي او د خدایی دعونه بولي بلکه هغه د تواضع کمال او نهایت بولي."

 نویسنده دیدگاه مولانا و حلاج را نتوانسته از دیگاه قران کریم به درستی درک نماید زیرا در سوره سی و هشتم ایه هفتاده یک و دوم   و دیگر ایات قران کریم و وضاعت آمده  که:" إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ طِينٍ .  فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ " ترجمه:" "   هنگامی که خدایت به فرشتگان گفت که من بشری از گل خواهم آفرید. پس آن گاه که او را به خلقت کامل بیاراستم و از روح خود در او بدمیدم بر او به سجده در افتید

 "درینجا به وضاعت خلقت انسان از "گل" را که مطابقت دارد به نظریهء تکامل تدریجی علمای علوم ساینس از مواد و عناصر زمین که هر دو یک بحث بسیار وسیع فلسفی و علمی را ایجاب می نماید، بیان نموده و اینکه بعد از خلقت انسان خداوند (ج) از روح خود در آن دمیده است. یعنی روح اصلی انسان روح خداوندی است. با در نظر داشت این مفهوم بلند خلقت و پیدایش انسان  در قران کریم روح اصلی انسان باید با ذات و صفات خداوند مطابقت داشته باشد زیرا روح وی در انسان تجلی دارد.

 در همین ارتباط مولانا از نگاه تفکر تبادله انرژی و تعاملات بیولوژیکی   می فرماید که:

 از جمادی مردم و نامی شدم

وز نما مردم به حیوان برزدم

 مردم از حیوانی و آدم شدم

 پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم

 حملهٔ دیگر بمیرم از بشر

تا بر آرم از ملایک پر و سر

 وز ملک هم بایدم جستن ز جو

 کل شیء هالک الا وجهه

 بار دیگر از ملک قربان شوم

 آنچ اندر وهم ناید آن شوم

 پس عدم گردم عدم چون ارغنون

 گویدم که انا الیه راجعون

 مولانا واضع اظهار میدارد که "روح"  انسان الی به پاکی ملایک رسیده می تواند.

 مولانا و حلاج "وصل "قدرت "روحی" انسان و یا یکی شدن انرا با اصل خود در اثر سیر و سلوک  تفسیر می نمایند یعنی پاکی و تکامل روحی انسان را و یا وصل قطره به بحر لا یتناهی خلقت که نهایت ایمان و عقیده انها را به دین و اصول رسیدن به مقام عالی تکامل روحی شان را نشان میدهند. همان قصه فیلان در مثنوی معنوی است که هر کس به ضم خود فیل را رسم کرد هر گاه روشنی میداشتند تمام اصل و واقعیت و حقیقت  فیل را می دیدند.

 به همین ترتیب خواجه عبدالله انصاری به شکل دیگر ی این تکامل روحی را در شعر پاهینی نشان میدهد که متاسفانه نویسنده قادر به درک مرحوم انصاری و دیگر عارفان نگردیده   و انها را متهم به " کفر"  می نماید یعنی "پوشانیدن حقیقت" در حالیکه خود نویسنده قادر به درک "حقیقت" تفکر انها نشده است:

 در دیده عیان تو بودي و من غافل

 در سینه نهان تو بودي و من غافل

 از جمله جهان ترا عیان میجستم

 خود جمله جهان تو بودی و من غافل

 به همین ترتیب نویسنده  افکار صوفیان بزرگ اسلام را مانند با یزید بسطامی، سهروردی و غیره که عرفان و فلسفهء "هستی" و  "توحید" را به اوج ان رسانیده اند  خلاف اصول اسلام دانسته زیرا انها را به صورت درست درک نتوانسته است. بایزید بسطامی که با نام "سلطان العارفین" مشهور است  و  عارفان و فیلسوفان برجسته‌ای مانند مولوی، ابوسعید ابوالخیر، ابوالحسن خرقانی و عطار نیشابوری وی را ستوده‌اند. اینکه بعضاٌ کلمات اغراق امیز در مورد انان گفته شده است هدف نویسندگان آن فقط نشان دادن مقام بالای انها بوده است نه اینکه همان طور هم بوده باشد که محترم جهانی صاحب در سلسله نوشته های خود به آن اتکا نموده و اثری دور از واقعیت را با سو استفاده از انها  به رشته تحریری می اورند.

تمام عارفان کلاسیک  اسلام به ذات و صفات خداوند که مظهر خوبی، زیبایی و د انایی است  رسیده اند که هدف  اصلی دین هم رسیدن به  اخلاق خوب و نیکو به اساس قواعد هر دین  در تمامی ادیان میباشد.

 هیچکس نشگافت "بیدل" پردهء تحقیق من

 چون فلک پوشیده چشم عالم عریانم

کشور

http://www.arianafghanistan.com/FotoGallary/CountryIcons/DE.png
ساخته شده در 03.01.2024 18:56 توسط 1073741823
آخرین اصلاح در 03.01.2024 18:56 توسط 1073741823