حکایت های جناب مایار " خدا حافظ نود سال عزیز …….قسمت چهارم" را مرور نمودم که بیشتر جنبه شخصی دارد، ترسیم جناب مایار از گذشته ها طوری است که گویا دنیا گل و گلزار بود. هدف من بحث روی گذشته نیست، بلکه استقاده لغات که در افغانستان رایج نیست و در همین صفحه به اصطلاح به خاطر استفاده یک کلمه "سر ها شکسته" .
به طور خاص، استفاده از کلماتی مثل "دانشگاه" و "نخست وزیر". چرا که این کلمات معادلهای رایج و جا افتادهای در زبان دری افغانستان دارند، مثل "پوهنتون" و "صدر اعظم". استفاده از معادلهای غیرمصطلح نه تنها میتونه باعث سردرگمی و عدم درک مطلب گردد، بلکه میتواند به عنوان بیاحترامی به زبان و فرهنگ مردم افغانستان تلقی شود.
جناب مایار می نویسد: " "محمد یوسف در سال191۷درشهر کابل متولد گردید. او از صنف دوازدهم لیسه نجات فارغالتحصیل شد. سپس دکترای خود را در رشته فیزیک از کشور آلمان بدست آورد. پس از بازگشت به افغانستان به تدریس در دانشگاه کابل مشغول شد."
جناب مایار می نویسد:" پس از ان به حیث نخست وزیرافغانستان مقرر گردیده در13مارس19۶3کابینه خودرااعلان نمود."
دوما" گزارش به "ز" نوشته می شود!!! جناب مایار می نویسد: (گذارش دریوتیوپ) .
چرا دوستانیکه دیگران را به خاطر استفاده از کلمات ایرانی مانند دانشگاه .......... محکوم می نمودند، خاموشی اختیار کردند؟؟؟
شاید دلیل آن همدلی با فرد گوینده باشد، در برخی موارد، دوستان ممکن است با فردی که از کلمات "ایرانی" استفاده می کند همدلی کرده و به جای محکوم کردن او، سعی در درک و یاری رساندن به او داشته باشند. سکوت آنها می تواند ناشی از این تمایل به همدلی و حمایت باشد.