دانشمند محترم شاغلی جهانی! ضمن مرور نامۀ سرکشادۀ تان عنوانی رهبران امارت اسلامی از امریکا خودرا حدود هفتاد و چند سال قبل در صنف یازدهم مکتب نجات یافتم که استاد ما پروفیسر هنکل اطریشی در ساعت ادبیات از سوفوکلس یونانی نام برده و مارا به دنیای نوی، از افغانستان عقب مانده، با وی آشنا می ساخت. سوفوکلس که در حدود چهارصد سال قبل از مسیح میزیست اشعار و درام های تراژیدی می سرائید و می نوشت و روی صحنه های زمان به جهان علم و ادب معرفی میکرد و بیننده ها با دِل حزین اشک میریختاندند.
مختصر کلام این نوشته و سرود تان نیز از زمرۀ همان توشه های است که سوفکلس ها به جهان بین ها یادگار میگذارد که شاید صدها سال بعد از امروز، از روی عمر جهان یک آن، کسی این سرود تراژید شما را باز کند و با قطرۀ از اشک در کنج چشم آهی کشیده سر بشوراند و سوال کند چرا؟ شعر شما در یک مصراع خواننده را نیشدار، به زبان بیگانه ها میتوان آنرا sarcasm نامید، درگۀ گنج غنای داشته های مارا باز میکند و در مصرع دیگر آن رنج و غم را، چرا چنین شد، بالای ذهن شان چنان ترزیق میکند که راه بیرونرفت را از آن در خیال هم تصور کرده نمیتواند.
نن به ولي په تیارو کي ښخېدی د شمعي مړی کـــه ریشتیا مــو تاریخونه د قرنونو درلودلای (جهانی)
این مرحله را در همین محل کنار گذاشته سوال میشود که چی می بایست کرد تا ملت متوطن افغانستان ازاین مخصمصه رهائی یافته بتواند؟
|