شما می نویسید:
۵--" استادان و بزرگان شما چند هفته پیش به شما توصیه نموده بود که خواندنِ نوشته های غلام حضرت ضیاع وقت است ولی شما ( ممکن از روی کنجکاوی) توصیه های این آقایان را نادیده گرفته و تبصرۀ مرا خوانده و جواب هم ارائه فرمودید ولی گوستأخانه عرض کنم که:"
شما پخته می نویسید اما یک بار قلم تان قی می نمایید و خام می اندازید یعنی استاد بنده کسی نیست و با چنین نوشته تا ن طرف مقابل تان را هم تحریک می نمایید. باید خود را اصلاح نمایید با این دانش تان. بنده خودم هستم و به تحریک کسی چیزی نمی نویسم.
"اگر قرار بود یا قرار باشد با منطق صوری و " بیدل سُرائی " وخوشحال خان سُرائی " در کُرۀ ماه مغازۀ آیسکریم سازی و آیسکریم فروشی دایر نمود ، که امروز ما و شما و احمد و محمود با هم هیچ مشکل فکری نداشتیم."
منطق صوری یعنی شما آدم هستید و آدم ها خصوصیات مختلف دارند پس شما هم خصوصیت خاص خود را نظر به درک و فهم عمومی تان دارید و بعضا احتمال اینکه درک تان مانند همه ما درست نباشد وجود می داشته باشد.
"۶- - اقای داوود مومند با این لجاجتِ لجام گسسته اش هرگز نمیتواند ثابت کند که زندگی فلاکت بار افغانها در زمان سلطنت ( البته بعداً و تا به امروز ) در شأن و منزلت انسانهای باشد که در زیر هر متر مربع سرزمین شان گنجینه های گوهربار نهفته اند."
بنده هم در زمان سلطنت در افغانستان زندگی نموده ام در شهر و دهات چنین فلاکت را که شما می نویسید تصدیق نموده نمی توانم. درست است که همه اقشار جامعه با هم مساوی زندگی نداشتند اما به صورت مساوی از فضای صلح و ارامش بر خوردار بودند و هر کس به کار و بار خود مشغول. از نوشته شما چنین معلوم می گردد که بعد از سلطنت انچه بالای ملت امد خوب بود.
"۷- - اقای داوود مومند وجود اشخاص معدودِ فرهیخته و دانشمند را افتخارِ دستگاه سلطنتی می پندارد ( البته در دانشمند بودن و مستعد بودنِ این عزیزان فقید شک و تردید نیست ( خداوند مغفرت نصیب شان فرمایند ) ولی وجود چند اشخاص لایق و ورزیده در دامن بیست سی میلون افغانهای درمانده دقیقاً به این میماند که ( مثلاً ) سه چهار تا ستاره و مافوق ستارۀ فوتبال در کنار هشت یا نُه بازیکنان بی تجربه و غیر حرفه ای به مصاف یک تیم فوتبال حرفه ای بروند ، تلاش این سه چهار ستارۀ ورزیده هرگز به کسب نتیجۀ مؤفقانۀ دلخواه خود نخواهند شد زیرا هیچ همآهنگی و حتی سنخیت با اعضای ضعیف و ناپُختۀ تیم خود ندارند."
شما در اینجا اشتباه تمثیل نمو ده اید. می توان چنین هم تمثیل نمود که یک طیاره را دو نفر پیلوت به هدف می رساند با خدمات خدمه ان برای مسافرین ان. یک کشور دارای یک سیستم اداری می باشد که در راس رهبری آن قرار دارد. بیست و سه ملیون افغان هم درمانده نبودند. انسان طبعتاٌ برای بقای زندگی در تپ و تلاش می باشد. درست است که برای بسیاری نان پیدا نمودن کار اسان نبود، اما در یک جامعه مسلمان، جامعه هم مسولیت دارد تا با هم همکاری نموده تا پاهینترین قشر نا توان به زندگی خود ادامه داده بتوانند. در بعضی موارد به خاطر دارم که چنین هم بوده. در ساحات مختلف هرگاه بنده از دید فهم امروز خود انرا نگاه کنم کمبود ها وجود داشته و همیشه وجود می داشته باشد که می بایست افراد مختلف جامعه انرا با هم مسالمت امیز نه خشن قادر به حل ان گردند.
"۸ - امّا سخن آخر و قاطع و غیر قابل رد شدن:"
توکل به خدا که چی می اید:
"مشکل اصلی و درونی ما افغانهای مدعی باسواد بودن و چیز فهم این است که:"
دیده شود .
"بعضاً و یا غالباً حاضر هستیم که شوهر یا زن یا والدین یا اولاد یا حتی وطن و حتی معنویت را ترک و رها کنیم ولی حاضر نیستیم که از وابستگی نسبت به این و آن حزب و جریان فکری و سیستم های حاکم بر مقاطع تاریخی ( از سلطنت گرفته تا حاکمیت امروزی - که عدم کارآئی همۀ شان هم ثابت شده ) دست بکشیم".
شما در اینجا از نگاه بنده درست فکر نه نموده اید ، زیرا تا جاییکه بنده متوجه هستم بعد از تحولات که در کشور در این پنجاه سال امده همه به صورت مقایسوی به تجزیه وقایع می پردازند لا اقل از بنده چنین است نه اینکه کسی به کسی وابسته باشد. وابستگی را بنده در اینجا نمی توانم تصدیق نمایم.
"البته مهم نیست توضیح داده شود که این وابستگی روی چی انگیزه ها بناء شده بلکه نکتۀ چشمگیرِ کریه و ناپسند این است که می کوشیم با هر شیوۀ مشروع و نامشروع نه تنها این وابستگی خویشرا توجیه کنیم بلکه با هر قیمتِ که شده آنرا بدیگران و حتی " فیلِ تاریخ " هم بقبولانیم و از فرط مستی به عواقب ناگوار اخلاقی آن اصلاً بی اعتناء می باشیم. "
تبصره بالا موضوع را حل نموده، زیرا مسله وابستگی مطرح نیست، بلکه مقایسه جریانات اجتماعی.
"۸ - ضمن عرض معذرت از تلخ گوئی ام،"
لازم به معذرت نیست توپ را تا دهن گول رسانیده اید و فقط با یک دکه داخل می گردد.
"در صورت مشاهدۀ واکنش نامناسب و غیر مؤدبانۀ احتمالی از سوی احمد و محمود، درجۀ حرارت جواب بعدی ام بسیار بالا خواهد بود."
امید است بنده توانسته باشم مودبانه چراغ تان را روشن نگاه نموده باشم.
"۹ - مؤفق باشم و مؤفق باشند و مؤفق باشید اقای ا.م از کشور المان."
تشکر از کشور پادشاهی سویدن.
به هوس داد قناعت دهم و ناز کنم
دل بی دردی اگر با من بیدل بخشند