تاریخ امروز:

نظرات نشر شده

تاریخ

2024-06-25T22:00:00Z

اسم

الله محمد

محل سکونت

آلمان

تبصره

جناب محترم آقای مومند صاحب گرامی!

 با عرض سلام و احترام و آرزوی سلامتی تان از بارگاه حق.

  اخیراٌ بنده در ارتباط سه مکتوب مرحوم داود خان نوشته بودم که: "اینکه   چرا مرحوم داود خان استعفا داد و کدام حلقات بالای استعفا  وی و بالای   شاه   تاثیر گذاشتند تا در قانون اساسی وی را خلع سلاح سیاسی کنند بحث جالبی برای تاریخ نگاران از نگاه روانشناسی فردی است که محور و هسته اصلی تشنجات بعدی کشور را می سازد".

 داکتر کاظم به تاسی از نوشته بنده فکر نموده که تاریخ نگار است، فلهذا مقاله "نگاه تحلیلی به محتوای سه نامه محمد داؤد عنوانی شاه و استعفی ازمقام صدارت" را نوشته اند که در آن  حسب اتی  خود  را هم  شاه و هم صدر اعظم ساخته یعنی نقش بازی نموده اند :

 1-"شاه میخواست بلاخره  "شاه" باشد".

 شاه، شاه بود. بلاخره انرا داکتر کاظم   کشف نموده.  یعنی عمق فکر شاه را برای ما در سطح آورده است از بی مضمونی.

 2-"محمدظاهرشاه پس از تجربه تقریبا بیشتر از سی سال سلطنت که خودش بیشتر  به حیث سمبول و اما تمام قدرت در دست سه صدر اعظم خانوادگی بود،     تدریجاً  به این فکر امد که نقش خود را به حیث پادشاه کشور تبارز دهد و نظام سلطنتی را فارغ ا ز نفوذ خاندانی سازد، تا بدانوسیله اختیارات یک پادشاه را واقعاًدر دست داشته باشد. "

 این "تدریجاٌ " اصلاٌ فکر شاه نیست بلکه فکر داکتر کاظم است که غلط محض است، مگر اینکه شاه اینرا در جای نوشته باشد و یا گفته باشد. شاه به حیث سمبول هم نبود و فعال بود، چنانچه در عکس که در مقاله وجود دارد با مرحوم داود خان صدر اعظمش در امورات کشور صحبت و مشوره می نمایند.

یعنی چنانچه عکس گویا است لا اقل ده سال را داکتر کاظم در اینجا دروغ گفته. بیست سال دیگر هم که کاکا یش صدر اعظم بود، یعنی قبل از عکس نشر شده، شاه  فعال بوده و قدرت و اداره کشور بنام وی که یک امر معمولی بوده به پیش می رفت. اینجا باید در ضمن مفهوم قدرت که منظور چیست تجزیه گردد، یعنی داکتر کاظم انرا پرتاپ  هوایی  نموده است تا بقیه نوشته خود را بالای ان استوار نماید.

  اینکه شاه همچنان در زمان صدارت شاه محمود خان به حیث سمبول در کشور نبود از یکی از نوشته های خود داکتر کاظم وضاحت پبدا می نماید یعنی:

"مجروح در مورد خصوصیات شخصی سپه سالار و انجام کار او چنین می نویسد: ...، شخص مؤدب و خوش مشرب و با طبقات مختلف آمیزش کرده میتوانست، اما اداره او ضعیف بود و پشت کار نداشت، چون به تنهائی مسئولیت زمام امور را بدست گرفت، کارهای دولت آهسته اهسته روبه خرابی و گسیختگی میرفت، در پیشرفت و انکشاف اقتصادی مملکت با استعفی آقای زابلی رکود رخ داد و هم کار اعمار زیربنای مملکت مانند پل ها و سرکها معطل شد، پروژه های جدید بوجود نیامد و در کار پروژه های سر دست (مانند انکشاف وادی هیلمند و غیره) سستی رخ داد).

مجروح در ادامه می افزاید: پادشاه از این باب اندیشناک بود، روزی مجلسی مرکب از این چند نفر محدود [معدود] را مکلف ساخت که در این باب فکر کنند و به او مشوره بدهند. اعضای این مجلس عبارت بودند از علی محمد خان وزیر خارجه و معاون صدارت عظمی، دکتور ظاهر خان و جنرال عبدالاحد خان ملکیار وزیر داخله که در این وقت به علت مریضی از مشاغل دولتی کنار گرفته بود و من [مجروح] که هنوز به وظیفه خود بحیث رئیس قبایل دوام میدادم و هم عضو این مجلس بودم. ما در وزارت خارجه در اطاق کار علی محمد خان گرد آمده بودیم و موضوع را طرف بحث قرار دادیم و به این نتیجه رسیدیم که تبدیل حکومت ضرور است و تا دستگاه کابینه دولت یک روح نو و جهش نو نیابد، هر نوع تدبیر و نقشه در ساحه عمل تطبیق نخواهد گشت، پس کدام کسی را میتوان سفارش کرد که به تشکیل حکومت مامور شود. ملکیار گفت که شخصیت های مانند سردار محمد داود و سردار محمد نعیم که مردان لایق و کار آزموده بودند، کنار رفته اند و جای آنها تا حال پر نشده، باید از آنها کار گرفته شود."

در اینجا فعال بودن شاه نه سمبولیک بودن وی در زمان صدارت کاکایش که داود خان وزیر دفاع بود واضع می گردد یعنی هوشیارانه مشوره های دیگران را در نظر گرفته، امور کشور را پیش می برد. در اینجا داکتر کاظم سیزده سال دیگر را هم دروغ نوشته که شاه حیثیت سمبولیک داشت. باید همه شکر گذار باشند که روزی داکتر کاظم نه نویسد که افغانستان در جهان حیثیت سمبولک دارد و چنان با منطق خود افسانوی انرا اباد نماید که خواننده نا اگاه انرا قبول نماید.


قدرت معنوی اساس اداره کشور را می ساخت که قدرت اجراییوی انرا حکومت به پیش می برد. شاه تنها هم نبود بلکه کاکایش و اشخاص فهمیده دور و بر خود داشت که تجارب زیادی در مردم داری و تاریخ کشور داشته   و حتی خود مرحوم داود خان که با  هم اطاق و پسران کاکا بودند و مرحومی در کابینه شاه محمود خان وزیر دفاع  شاه بودند. قدر زر را زرگر می داند.

3-"به این اساس هرقدرکه نقش محمد داؤد درهنگام صدارت بیشتر می شد، پادشاه آنرا مانع هدف خود برای آینده میدانست واز نفوذ روزافزون محمد داؤد هراس داشت."

خواننده این افتضا را نگاه نماید. نامبرده صدراعظم بود و  بیشتر  "نقش" داشتن   کاملاٌ  بی مفهوم است. تماماٌ پروژه های انکشافی و غیره یعنی پیشرفت کشور صد فیصد مایه خوشی همه باید باشد و بود، مخصوصاٌ شاه کشور.  بلاخره سیستم طوری بود که شاه، شاه باقی می ماند ولو هر قدر نقش بیشتر  می گردید.  شاه یعنی فامیل سلطنتی به شمول مرحوم داود خان وظیفه داشتند تا هر مانع که وجود داشت با هم مشوره نموده، راه حل معقول برای آن جستجو نموده، فلهذا "هراس" ساخته و بافته فکر داکتر کاظم است که در ذیل زیادتر هویدا می گردد.

4-"با این روحیه ازمدتی بود که فضای دوستی قبلی بین شاه و صدراعظم به تدریج جای خود را بیکنوع بی اعتمادی و کشمکش ملموس قدرت تعویض میکرد. "

یعنی مرحوم  داود خان قادر نبود و علمیت انرا نداشت،  راهی را در پیش گیرد که همچو روحیه اصلاٌ عرض وجود نموده نمی توانست و شاه را شاه نگاه می داشت تا خودش هم شاه باقی می ماند، زیرا روز به روز نقش وی که بیشتر می شد مسوولیت ایجاد روابط حسنه با همه یک امر ضروری و مهم بود، زیرا موضوع اداره یک کشور مطرح بود نه مسایل کوچک فامیلی با گذشته که کشور در عقب گذشتانده بود.

5-"پادشاه همانطوریکه از محمد داؤد برای سقوط شاه محمودخان از صدارت کار گرفت، این بار خواست تا از سردارعبدالولی داماد و پسرعموی دیگرخود در برابر محمد داؤد استفاده کند و کوشید تا نقش عبدالولی را در اردو به پیش بکشد. "

شما این افتضا را نگاه کنید که محترم محمد داود مومند در زمینه نوشته اند. پادشاه اصلاٌ قسمیکه از قد و قواره وی معلوم می گردید صرف نظر از شخصیت ملایم و سنگین که داشت به همچو حرامزاده گی های سیاسی  دست نمی زد تا  برای خود در محور فامیل خود  مشکل خلق نماید. داکتر کاظم در اینجا اتهام بی جا بالای پادشاه وارد می نماید. 

6-"محمد داؤد از این بازی شاه آگاه بود و مناسبات شاه و صدراعظم زیرتأثیر این بازی تدریجاً روبه تغییرگذاشت ."

بازی که داکتر کاظم انرا برای نوشته خود درست نموده،  تا به بازی خیالات خود ادامه دهد،  یعنی به فرموده غلط داکتر کاظم " از سردارعبدالولی داماد و پسرعموی دیگرخود در برابر محمد داؤد استفاده کند".

سردار ولی هم به حیث یک جوان این فامیل و دیگر جوانان حق این را داشته تا در صورت توانایی برای کشور خود خدمت نماید. بنده به صورت قطع فکر نمی کنم که شاه چنین فکر می نموده است. این وظیفه بزرگ مرحوم داود خان بوده تا با درایت فکر هر دو پسر کاکا را در بغل گرفته می توانست. اینجا اداره کشور مطرح بود که اداره و اتحاد فکری  معقول فامیل که قدرت نزد شان بود حق تقدم را داشت. شاه تا جاییکه معلوم گردید و وظیفه وی هم بود دارای چنین مفکوره و درایت بود اما متاسفانه مرحوم داود خان کمتر صاحب این درایت بود.   

به پستی نیز معراجی است گر آزاده ای بیدل

صدای آب شو ساز ترقی کن تنزل را 

ادامه دارد

کشور

http://www.arianafghanistan.com/FotoGallary/CountryIcons/DE.png
ساخته شده در 26.06.2024 16:07 توسط  
آخرین اصلاح در 26.06.2024 23:10 توسط 1073741823