تاریخ امروز:

نظرات نشر شده

تاریخ

2024-04-08T22:00:00Z

اسم

سیدهاشم سدید

محل سکونت

آلمان

تبصره

دوست و استاد نهایت محترم و گرانمایه، جناب معروفی صاحب! 
به پاس دوستی و رعایت آداب لازم، نمی خواهم پیامی را که شما عزیز عنوان من ارسال فرموده اید، بی پاسخ بگذارم؛ و به نوعی نسبت به شما بزرگوار مرتکب بی احترامی شوم - خدای ناخواسته! 
در اینجا، گر چه شما به طور صریح به دو نکته اشاره نموده اید؛  من می خواهم علاوه بر دو نکتهٔ یاد شده به دو نکته دیگری هم به اجازهٔ شما تماس بگیرم؛ چون یکی از این نکته در واقع بن‌مایه تقریبا"همه کشمکش های ما در دریچه هاست؛ و خیلی ها با اهمیت تر از دو - سه نکتهٔ دیگر. 
از اشارات شما بزرگوار شروع می کنم:
1- من از ساحت معنائی - پیامی ضرب المثلها سخن زده و می زنم، استاد محترم، نه از ساحهٔ عمل آنها! 
با معذرت، ازجسارتی که می کنم؛ مردم ما اغلبا"می گویند:«به خری که کار نداری، هوش مگو!» 
یعنی چه؟ یعنی این که به کار کسی که کار نداری، کار نداشته باش! حال این کار خرید خانه ای باشد یا انتخاب دختر یا پسری غرض نامزدی یا عروسی  یا فروش قطعه زمینی یا قرض دادن و قرض گرفتن از/به کسی و یا تعیین شغل و... 
اعمال چه باشد، فرق نمی کنند؛ معنی و مفهوم ضرب المثل مهم است و همان باید باشد، که است و بود: 
بکار کسی که کار نداری، کار نداشته باش. ترا چه بکار مردم؟ سری را که درد نمی کند، چرا باید به دستمال بست؟! 
همه ضرب المثل ها فقط یک پیام مشخص و مختص به خود را دارند. من اصرار ندارم، اگر می فرمائید: «نه!»
فقط، برای اثبات سخن خویش، یکی از ضرب المثل هائی را که دوست دارید و دل تان می خواهد، انتخاب و در اینجا بنویسید... ضرب المثلی را که در زبان ما دو یا بیشتر از دو معنی یا پیام داشته باشد!
بلی... ممکن نیست! 
و چون ممکن نیست، همه می کوشند، که ضرب المثل ها را در همان قالب و جائی که نیاز می رود و لازم است، به کار ببرند. 
از پنچ - ده هزار ضرب المثلی که در زبان ما وجود دارد، یا کم و بیش، یکی را من حیث نمونه به ما نشان بدهید که بیشتر از یک معنی یا پیام داشته باشد!
2- نوشته می کنید:  « اگر عادلانه  و  منصفانه  بیندیشید،  در می یابید، که تمام "مظاهر فرهنگی" و "علوم و معارف" عصری ما مدیون جهان غرب است...»
بیبیند عزیز؛ وقتی مثلا" فرانسه و انگلیس یا آمریکا(بر سر نام شیئی) با هم کنار نمی آیند، و همان کلتوری را که شما به آن اشاره نموده اید، یکی کلتور می گوید و دیگری کلچر، من چرا، اگر برایم ممکن باشد همپایه/هم معنی برای آن پیدا کنم، این کار را نکنم؟ 
تنها برای اینکه نمک نشناس نامیده نشوم، باید از این یا آن تقلید کنم؟ ( به کلمهٔ اگر، کلمهٔ شرطیه، توجه داشته باشید.) 
چرا به زبان و ثقافت خود نباید فکر کنم؟ 
آیا علاقه داشتن، «نه تعصب»، به زبان خود، گناه است؟ اگر گناه است آغازگر این گناه کیست؟ همین کشور های آمریکا و آلمان و انگیس و فرانسه، که یکی «تانک»، «هندی»، «سینما»، «بایک» و... می گوید و دیگر «پانسر»، «موبایل»، «فارراد» و  «کینو» و...!!
من، بشحصه از آمریکا و آلمان و فرانسه و انگیس و ... که «چیزی» به درد بخوری اختراع کرده اند و کار ما را آسان ساخته اند — چنان که در نوشتهٔ 05.04.2024 نوشته ام، ناراضی و ناشکر نیستم. به نکته ای که دقت نفرموده اید، توجه کنید و شاید کافی بوده باشد:
«...ضمن حفظ حق و احترام اولین انسان و اولین کشور مخترع یک شئ...»
بلی! وقتی بخود اجازه می دهیم airport را میدان هوائی بنامیم، چرا نباید برای کلمه یا کلمات دیگری مانند این کلمه و کلمه های دیگر، نظر به توان،  و در صورتی که مقصد و منظور ما را به درستی برآورده کند، به دنبال اجازه بگردیم؟ 
3- و اما نکته مهم را که گفتیم، با این سؤال آغاز می کنم: 
«چرا مخاطبان غالب پیامهای ما گُم هستند یا آدرس‌های آن ها گنگ و نامشرح می باشند؟» 
آیا فکر نمی کنید این نامشخص بودن آدرسها، که سبب سؤتفاهم ها و غالبا" سبب گفتگو هائی بدون موجب و بد و بیراه ها می شوند، علت یا علت هائی باید وجود داشته باشد؟ 
بلی؛ همینطور است... نگرانی از دهن لقی و خشونت های زبانی دلیل این تذبذب و تردد و کم خودسانسوری ها است! 
مراد از طرح این مسئله:
شما، بعنوان یکی از بزرگان، و سائر بزرگانی که دیگران از آنها حرف شنوئی دارند، ارادتمندان تان را تحت فشار قرار بدهید، که کلا" از خشونت زبانی بپرهیزند؛ حتی از گفتن احمق و ابله و... (باقی را که ناگفته مانده ام، می گذارم به تعابیر یا تعبیر خواننده، که شما عزیز هم جزء آنها هستید)؛ آن وقت ببیند که چقدر ناراحتی های ما کم و کمتر می شود و هر کس هر سخن را چون دیوار نمکش به سوی خود نمی کند و میزان نوشته ها، بطور اخص نوشته های سالم و سودمند چقدر بالا میرود! 
فضای گفتگو های ما، بسیار نکبت بار است و یکی از علل آن، در کنار خود خواهی های برخیها، یکی نبودن شفافیت در کلام و دیگری معین نبودن مخاطب است؛  و منطق که به صفر تقرب ورزیده است. یکی هر بدی را زیر پای «میر» و «سید» می داند؛ و دیگر می گوید: «چون فلان کس سید هستند، نمی توانند با این یا آن قوم و گروه و دسته و... (پشتون یا هزاره و تاجیک و...) دشمنی کند! چنانکه طرز تفکر و شخصیت وی را «سید» بودن وی تعیین می کند، نه انسان بودن و تحصیلات و عقلانیت و اخلاق و سائر فضلیت های نیک ایشان!
4- و نیز پشتیبانی های بلااستثنا —نه نقد ها—گوئی شخصی که از وی پشتیبانی می شود، خود نه زبان دارد، نه قلم و عقل؛ و در هر موردی، بلااستثناء، او به حق است! 
5- زبان را در حد افهام و تفهیم، اگر دلها پاک باشد، و اگر خواسته باشیم واقعیت ها را در لابلای حرف ها جستجو کنیم، بخوبی می فهمیم. لازم نیست عمری را در پی آموختن آن صرف کنیم، خاصتا" اگر استعداد آن وجود نداشته باشد.
درون های تیره را باید پاک کرد؛ و این کار در قدم اول، کار استادان است؛ که هم شاگردان را توصیه به نیکوئی کنند و هم دو گونه پنداری انسانها توسط مسئولان سایت ها را نکوهش کنند. سایت هائی را که هیچ گاهی با آنها روابط «ذمیمه» ای نداشته اند!!! 
در اخیر یک نکته دیگر را می خواهم، با همه عنایت های شما عزیز،  به شما عرض کنم و آن این که من آنقدر که با جناب موسوی و جناب کبیر با زبان دراز حرف می زدم، بدون نگرانی، با شما عزیز نمی توانم حرف بزنم. 
چرا بین شما ها این تفاوت وجود دارد؟ 


کشور

http://www.arianafghanistan.com/FotoGallary/CountryIcons/DE.png
ساخته شده در 09.04.2024 17:47 توسط  
آخرین اصلاح در 09.04.2024 18:40 توسط 1073741823